خودنویس

شاید تمام دلیل بودن، نبودن است
جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۲۹ ق.ظ

مرگ یک مقصد است. خوش بگذرد!

چه کسی گفته که نمیدانیم در آینده چه پیش می آید و معلوم نیست چه میشود؟

امروز پای صحبت انسانی اندیشمند نشسته بودم که از تجربه یک عارف در مورد زندگی میگفت که یک آن جمله عجیبی به گوشم رسید که:

"فلان عارف راهی سفر ترک دنیایش شد؟"

 

برای من مرگ مقصد است و وقتی مقصد مشخص باشد قسمت اعظمی از مشکلات حل میشود.

"عارف راهی سفر ترک دنیایش شد" برای من یعنی آنکه من از زمانی که متولد شدم خنده برای تولدم و گریه برای مرگم از برهان های سطحی مردم بی اهمیت است، چونکه یک اتفاق از زمانی که متولد شدم تا دم مرگم برای من می افتد و آن این است که: "من دارم میمیرم"

حال سوالها اندر خور زندگی متفاوت میشود. یک سری سوالات حذف و یک سری جدید ایجاد میشوند که مهم ترینشان از دید من مسئله شخصیت است. اگه پایان مشخص است پس چرا مسیرها اینقد متفاوت هستند؟ آیا مشخصه ارزشی وجود ما تابعی وابسته به مسیر است؟ اگر اینگونه است پس مسیر درست چیست؟ آیا درست و غلط فقط یک مشت قوانین اجتماعی و فرهنگی با مکانیزم وجدان هستند یا واکنش های شیمیایی خاص که در طول زمان های تکامل به درد و عذاب ترجمه شدند؟ 

اگر همه چی بی اهمیت باشد و ما مثل بقیه موجودات فقط هستیم و علاوه بر بیماری گرسنگی و تشنگی و سکس بیماری های جدید از جمله "معنای هستی" داریم چه؟

آیا خدا وجود دارد و یا فقط دارویی برای بیماری خاص است همچون غذا برای گرسنگی؟

"اسکینر" کمکی نمیکند همانطور "یونگ" و بقیه دوستان و حتی دیگر فلسفه هم سرگرم کننده نیست.

نمیدانم جواب چیست؟

ولی برای من پیدا کردن جواب سوالها تنها دلیلی است که...

 

آرمس



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

خودنویس

شاید تمام دلیل بودن، نبودن است

مرگ یک مقصد است. خوش بگذرد!

جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۲۹ ق.ظ

چه کسی گفته که نمیدانیم در آینده چه پیش می آید و معلوم نیست چه میشود؟

امروز پای صحبت انسانی اندیشمند نشسته بودم که از تجربه یک عارف در مورد زندگی میگفت که یک آن جمله عجیبی به گوشم رسید که:

"فلان عارف راهی سفر ترک دنیایش شد؟"

 

برای من مرگ مقصد است و وقتی مقصد مشخص باشد قسمت اعظمی از مشکلات حل میشود.

"عارف راهی سفر ترک دنیایش شد" برای من یعنی آنکه من از زمانی که متولد شدم خنده برای تولدم و گریه برای مرگم از برهان های سطحی مردم بی اهمیت است، چونکه یک اتفاق از زمانی که متولد شدم تا دم مرگم برای من می افتد و آن این است که: "من دارم میمیرم"

حال سوالها اندر خور زندگی متفاوت میشود. یک سری سوالات حذف و یک سری جدید ایجاد میشوند که مهم ترینشان از دید من مسئله شخصیت است. اگه پایان مشخص است پس چرا مسیرها اینقد متفاوت هستند؟ آیا مشخصه ارزشی وجود ما تابعی وابسته به مسیر است؟ اگر اینگونه است پس مسیر درست چیست؟ آیا درست و غلط فقط یک مشت قوانین اجتماعی و فرهنگی با مکانیزم وجدان هستند یا واکنش های شیمیایی خاص که در طول زمان های تکامل به درد و عذاب ترجمه شدند؟ 

اگر همه چی بی اهمیت باشد و ما مثل بقیه موجودات فقط هستیم و علاوه بر بیماری گرسنگی و تشنگی و سکس بیماری های جدید از جمله "معنای هستی" داریم چه؟

آیا خدا وجود دارد و یا فقط دارویی برای بیماری خاص است همچون غذا برای گرسنگی؟

"اسکینر" کمکی نمیکند همانطور "یونگ" و بقیه دوستان و حتی دیگر فلسفه هم سرگرم کننده نیست.

نمیدانم جواب چیست؟

ولی برای من پیدا کردن جواب سوالها تنها دلیلی است که...

 

آرمس

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۸/۳۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی