خودنویس

شاید تمام دلیل بودن، نبودن است
دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۰۶ ق.ظ

رنج ها بد نیستن ولی نباید بر صورت ریختشان.

رنج ها را اگر حل نکنی آنها تو را در خود حل میکنند و دیگر چهره ای بر صورتت باقی نمیگذارند تا خود را بشناسی.

بعضی ها رنج ها را مقدس میدانند. میخواهم بگویم من هم با آنها مشکلی ندارم ولی بردگی در هر صورتی یک رفتار مناسب نیست پس آنکه ما چگونه با این دزد هزاران صورت برخورد میکنیم مهم است.

سالها بود که نظاره گر مناقشات بی پایان همه نوع بشر تا آنجا که میتوانستم نشستم و در تمامی آنها جر و بحثی بی حاصل را مشاهده میکردم که البته بی حاصلی برای من بود و نه طرفین آن تئاتر مضحک.

مناقشاتی که در صورت اینگونه به نظر میرسیدند و در ذات خود نمایشی کارگردانی شده بودند تنها تلاشی مضحک برای استفاده از روح الهی انسان برای ارضای شخصی بودند که همواره میان ظالم و مظلوم در انجام بود.

کم کم یاد گرفتم که خود را از میان جمع های مبتذل بیرون بکشم تا بتوانم کم کم از ایفای نقش های خود نیز در این حرفه کناره گیری کنم.

بعد از به سراغ کار دیگر رفتم سعی کردم بهترین جراحان پلاستیک دنیا را پیدا کنم تا صورتم را برای پیدا کنند؟

بعد از عمل راضی بودن و در معنویت عیسوی به چهره مقدس خود نگاه میکردم. ستایشگر چهره خود به اینجا و آنجا میرفتم و سر شوق بی وصف چهره داری در کوری که از نور الوهیتم به چشمم میخورد خود را نظاره گر نبودم و هزاران آدمی را ملاقات کرده بودم را ناقص بد صورت میدانستم.

دوری نگذشت که صلیبم را ساختند و در سر آن میخکوب شدم و رنج را دوباره ملاقات کردم و از آن به بعد تصمیم گرفتم که بی صورت به زندگی ادامه بدهم و چهره بر هیچکس نگشایم.

بی چهره به جامعه برگشتم و غریبه تر از همیشه به اکو میان مردم ادامه دادم. از من تنها صدایی باقی مانده بود و همین مرا بیشتر خیالی میکرد تا آدمی برای زندگی.

چندی نگذشت که صورتم کم کم شروع به رشد خود به خودی کرد و خود را رد هیئتی شبیه به دیگران یافتم که مدام بر آنها نقص میگرفتم و آنجا بود که فهمیدم تلاشم برای جستجوی چهره ام از اول اشتباه بود و باید بیشتر به جامعه دقت میکردم.

مدتی بر این منوال گذشت و فهمیدم که شبیه دیگران بودن هم خود یک نوع از نبودن و بی صورتی است و تصمیم گرفتم تا دوباره تلاشی برای تغییر در چهره خود کنم و منی را به جستجو بپردازم و اینبار از جراحان سود جوی دفعه قبلی استفاده نکنم و به سراغ جراحان حاذق تر بروم و اینگونه بود که اولین سطرهای روانشناسی خواندم من شروع شد.

رنج ها بد نیستن ولی نباید بر صورت ریختشان.

 

 

 

آرمس



نوشته شده توسط
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

خودنویس

شاید تمام دلیل بودن، نبودن است

رنج ها بد نیستن ولی نباید بر صورت ریختشان.

دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۹، ۰۳:۰۶ ق.ظ

رنج ها را اگر حل نکنی آنها تو را در خود حل میکنند و دیگر چهره ای بر صورتت باقی نمیگذارند تا خود را بشناسی.

بعضی ها رنج ها را مقدس میدانند. میخواهم بگویم من هم با آنها مشکلی ندارم ولی بردگی در هر صورتی یک رفتار مناسب نیست پس آنکه ما چگونه با این دزد هزاران صورت برخورد میکنیم مهم است.

سالها بود که نظاره گر مناقشات بی پایان همه نوع بشر تا آنجا که میتوانستم نشستم و در تمامی آنها جر و بحثی بی حاصل را مشاهده میکردم که البته بی حاصلی برای من بود و نه طرفین آن تئاتر مضحک.

مناقشاتی که در صورت اینگونه به نظر میرسیدند و در ذات خود نمایشی کارگردانی شده بودند تنها تلاشی مضحک برای استفاده از روح الهی انسان برای ارضای شخصی بودند که همواره میان ظالم و مظلوم در انجام بود.

کم کم یاد گرفتم که خود را از میان جمع های مبتذل بیرون بکشم تا بتوانم کم کم از ایفای نقش های خود نیز در این حرفه کناره گیری کنم.

بعد از به سراغ کار دیگر رفتم سعی کردم بهترین جراحان پلاستیک دنیا را پیدا کنم تا صورتم را برای پیدا کنند؟

بعد از عمل راضی بودن و در معنویت عیسوی به چهره مقدس خود نگاه میکردم. ستایشگر چهره خود به اینجا و آنجا میرفتم و سر شوق بی وصف چهره داری در کوری که از نور الوهیتم به چشمم میخورد خود را نظاره گر نبودم و هزاران آدمی را ملاقات کرده بودم را ناقص بد صورت میدانستم.

دوری نگذشت که صلیبم را ساختند و در سر آن میخکوب شدم و رنج را دوباره ملاقات کردم و از آن به بعد تصمیم گرفتم که بی صورت به زندگی ادامه بدهم و چهره بر هیچکس نگشایم.

بی چهره به جامعه برگشتم و غریبه تر از همیشه به اکو میان مردم ادامه دادم. از من تنها صدایی باقی مانده بود و همین مرا بیشتر خیالی میکرد تا آدمی برای زندگی.

چندی نگذشت که صورتم کم کم شروع به رشد خود به خودی کرد و خود را رد هیئتی شبیه به دیگران یافتم که مدام بر آنها نقص میگرفتم و آنجا بود که فهمیدم تلاشم برای جستجوی چهره ام از اول اشتباه بود و باید بیشتر به جامعه دقت میکردم.

مدتی بر این منوال گذشت و فهمیدم که شبیه دیگران بودن هم خود یک نوع از نبودن و بی صورتی است و تصمیم گرفتم تا دوباره تلاشی برای تغییر در چهره خود کنم و منی را به جستجو بپردازم و اینبار از جراحان سود جوی دفعه قبلی استفاده نکنم و به سراغ جراحان حاذق تر بروم و اینگونه بود که اولین سطرهای روانشناسی خواندم من شروع شد.

رنج ها بد نیستن ولی نباید بر صورت ریختشان.

 

 

 

آرمس

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۱۸

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی